تمرینات طاقتفرسایش زبانزد خاص و عام بود، عاشق کشتی بود و در عین جوانی ترسی از مبارزه با حریفان نامدار ایران و جهان نداشت. آمده بود نام خود را در تاریخ کشتی ایران و جهان ثبت کند. در این راه سخت مبارزه کرد و شاید اگر کمی خوش شانس بود و البته گرفتار غرور جوانی نمی شد حقش بسیار بیشتر از شش مدال جهان و المپیک بود.
خستگی ناپذیر بود و هیچ گاه در برابر تمرینات طاقت فرسا و بدتر از آن مشکلات مالی خم به ابرو نیاورد.به جرات میتوان گفت هیچ کشتی گیری نیست که بتواند حتی برای دقایقی زیر بار تمرینات منحصر بفردش طاقت بیاورد. خودش می گوید: "با شصت کیلو جلیقه به پشت و چهار وزنه دو کیلویی در دستها و پاها به کوه میرفتم یا یک آدم ۶۰ یا ۷۰ کیلویی را بر روی کولم می انداختم و 180 یا 280 پله ورزشگاه آزادی را بالا و پایین می کردم!"
او در شش سالگی پدر را از دست داد و در یازده سالگی زیر نظر محمد کرمانی در کرج وارد دنیای کشتی شد. با اینکه امروز معدن دار است و دو هزار نیرو برایش کار میکنند با آه بلندی از آن روزهای سخت یاد می کند: "در شرایط بد مالی قرار داشتیم تا جاییکه پول کرایه ماشین برای رفتن به باشگاه را نداشتم. سر ماه که می شد چند روز باشگاه نمیرفتم و بعد از چند روز دوباره باز میگشتم تا به این شکل یادشان برود از من پول شهریه ماهیانه بگیرند!"
پسر لاغر اندام و ترکهی کرجی آمده بود تا بر کشتی دنیا آقایی کند. او سخت تمرین می کرد و با ۴۲ کیلو وزن، پشت سنگین وزنها را هم به خاک می مالید. او سرشار از استعداد و جنگندگی بود و مشکلات مالی و مخالفت های مادر هم نمیتوانست سد راه او شود: "با دوبنده و کفشهای بچه محل ها به تیم ملی رسیدم. کفش های پاره آن ها را می گرفتم و با دوختن آن ها کشتی را به هر شکلی ادامه می دادم. بارها از این وضعیت خسته شدم اما آمده بودم تا خودم را نشان بدهم"
به قول خودش خیلی ها را از کشتی فراری داد و مجبورشان کرد به دلیل مبارزه نکردن با او از دنیای کشتی زودتر از آنچه باید، خداحافظی کنند.
هنوز هم با وجود گذشت سالها، بدن عضلهای و جنگندگی خاصش در اذهان کشتیدوستان باقی مانده و دیگر پدیدهای مانند او را بر روی تشک های کشتی ندیدهاند.
او علاوه بر ورزش در اقتصاد نیز یک نخبه است و دو سال به عنوان معدن دار نمونه کشور معرفی شده است و گلایههای زیادی هم از وضعیت اقتصاد ایران دارد.
او همچنین حضور در سینما را تجربه کرده، اما معتقد است وضعیت سینمای ایران به مراتب بدتر از ورزش است. علیرضا حیدری دارنده شش مدال جهان و المپیک و نایب رئیس فعلی فدراسیون کشتی با حضور در خبرگزاری ایسنا به مدت ۲۰۰ دقیقه پاسخگوی سوالات شد و برای اولین بار ناگفتههای زیادی را از دوران سخت کودکی و ورود به دنیای کشتی، تمرینات سخت و بی نظیرش، رقابت با بزرگان کشتی دنیا، اجبار در خداحافظی از دنیای کشتی تا تجربه ناموفق در مربیگری تیم ملی، همکاری با رسول خادم در مدیریت فدراسیون و بالاخره ورود به عرصه صنعت و سینما و بسیاری از اتفاقات دیگر را بر زبان آورد.
* با 32 کیلو وزن یک 42 کیلویی را شکست دادم
زمان بچگی خیلی بازیگوش بودم و منزلمان اول جاده چالوس در کرج بود و شرایط به گونهای بود که برای بچه هفت هشت ساله خطرناک بود. 11 یا 12 ساله بودم که به همراه برادر بزرگترم وحید به هوای استخر به باشگاه می رفتم و کارمان این بود که در تابستان هفته ای یکی دو بار میرفتیم استخر و تا شب آب تنی می کردیم.
* پول کرایه ماشین برای رفتن به باشگاه را نداشتم
12 ساله بودم که دیگر به کشتی علاقمند شدم. همان زمان برادرم به سربازی رفت. برای من این که بخواهم برای تمرین از کرج به مهرشهر بیایم چون مسیر دور بود و کرایه ماشین نداشتم خیلی سخت بود. از طرف دیگر چون شش ساله بودم پدرم را از دست داده بودم، شرایط مالی مان خوب نبود تا خانواده بخواهد کمکم کند و پول تو جیبی به من بدهند. به خاطر همین خانوادهام مخالف رفتن من به کشتی بودند و مادرم ترجیح می داد به جای ورزش، درس بخوانم. در مجموع شرایط سختی داشتیم.
* با دوبنده و کتانی بچه محلها به تیم ملی رسیدم!
آن زمان خیلی از بچه محلهای ما کشتیگیر بودند و از آنجا که شرایط مالی خوبی نداشتیم کتانی پاره آنها را می گرفتم و میدوختم تا بتوانم به تمرینات کشتی بروم. هیچ وقت کتانی کشتی نو نداشتم و همیشه قرضی بود. تا زمانی هم که به تیم ملی برسم هیچ وقت دوبنده و کفش نو نداشتم و همیشه از دیگران می گرفتم.
* در اولین مسابقه رسمی در تهران چهارم شدم
یک مقدار که گذشت سال بعد کارت تحصیلی یکی از بچهها را گرفتم و با دست کاری در آن در رده نوجوانان تهران در وزن 42 کیلوگرم که 165 نفر در آن وزن حضور داشتند کشتی گرفتم که من چهارم شدم. آن موقع مسابقات چند روز طول کشید و من به خاطر این که از خانوادهام دور بودم دیگر در آخر کار نتیجه برایم مهم نبود و فقط دوست داشتم هر چه زودتر به خانهمان برگردم. شاید میتوانستم دوم یا سوم هم بشوم اما دیگر حوصله نداشتم و راغب نبودم.
بعد که برگشتم خانه، دیگر مرا تشویق کردند تا به کشتی ادامه بدهم. همان سال مهرشهر کرج شروع به تیم داری در لیگ کشتی کرد که من در اوزان 44، 47،51، 55، 60 و 65 کیلوگرم کشتی گرفتم. 14 - 15 ساله بودم و در وزن 60 کیلوگرم اتفاقا توانستم مهدی دودانگه را شکست دهم. در رده نوجوانان در وزن 65 کیلوگرم توانستم در کشور دوم شوم که به ابوالفضل زینل نیا باختم.
* با بغض به هواپیماها نگاه می کردم!
بعد وزن کم کردم و به وزن 60 کیلوگرم آمدم که فرحوشی آن زمان مربی تیم ملی بود. آن زمان اکبر دو دانگه و اویس ملاح هم کشتی میگرفتند. نمی دانم چه اتفاقاتی افتاد که اینها نظرشان این بود که چون حق اکبر دودانگه در تیم ملی یک جورهایی خورده شده به هر نحوی می خواستند برای دلجویی برادرش مهدی را برای حضور در رقابتهای نوجوانان جهان در ترکیه که علیرضا رضایی و دبیر هم کشتی گرفتند انتخاب کنند. من وزن کم کردم و حتی خیلی از کشتی گیران به من می خندیدند که الکی وزن کم میکنم. در هر صورت به 59 کیلوگرم رسیدم اما هر کاری کردم فرحوشی نگذاشت تا در انتخابی تیم ملی نوجوانان شرکت کنم. آن روز، روز خیلی بدی برایم بود. یادم میآید وقتی تیم ملی پرواز کرد به هواپیماها در آسمان نگاه می کردم و میگفتم که من هم حقم این بود که با این تیم میرفتم! حتی تا دو، سه روز بغض داشتم چرا نگذاشتند من بتوانم به همراه تیم بروم.
* با فتیله پیچ آبمیوه میبردم!
سال بعد در مسابقات کشوری جوانان در قروه کشتی گرفتم که بعد از یک دور اوت شدم. بعد با این که در رده جوانان بودم در بزرگسالان تهران با شکست مقابل فضل الله خانی دوم شدم که کار خیلی سختی بود که یک جوان در رده بزرگسالان به این نتیجه برسد. آن زمان خیلی خوب کشتی می گرفتم. همان زمان کرمانی با معزیپور سرمربی تیم ملی جوانان صحبت کرد تا من به باشگاه سرباز که اردوی تیم ملی جوانان در آنجا بود بروم تا او مرا ببیند چون تا آن زمان من را ندیده بود.
شرایط بدنی خیلی خوبی داشتم تا جایی که در باشگاه سرآبمیوه شرط بندی میکردم و به کشتیگیران دیگر فتیله پیچ میزدم! 60 کیلوگرم بودم اما سنگین وزن ها را هم فتیله پیچ می کردم. 30 لیوان آبمیوه می بردم و بین بچهها تقسیم می کردم.
* به خاطر بی پولی پای شکستهام را چند روز گچ نگرفتم!
همان زمان به یکباره در تمرینات و در حالیکه در اوج آمادگی بودم بر اثر یک اتفاق مچ پایم ترک خورد. اوضاع مالی خیلی بدی داشتیم به طوری که حتی پول نداشتیم پایم را گچ بگیرم. چند روز پایم شکسته بود، اما از بی پولی نمی توانستیم آن را گچ بگیریم. من کشتی گیر خاصی نبودم و در آن شرایط هم کسی سراغی از من نگرفت که به خاطر همین خیلی دلسرد شدم و از کشتی زده شدم. یکی، دو ماه پایم در گچ بود. تا دو ماه بعد از باز کردن گچ به باشگاه نمیرفتم. البته ته دلم دوست داشتم به کشتی برگردم اما شاید به خاطر غرورم ناز می کردم و به باشگاه نمیرفتم.
* باشگاهم را عوض میکردم تا پول شهریه ندهم!
پس از این اتفاق یک روز نمی دانم برای چه رفتم باشگاه تختی سر تمرین. کرمانی هم از مهرشهر برای چند روز آمده بود باشگاه تختی. او با اینکه خیلی من را نمیشناخت با من صحبت کرد و گفت "کشتی از این سختیها زیاد دارد و نباید با یک اتفاق دلسرد شوی و کشتی را رها کنی. آقایی به نام خوشخو در کرج بود که در آموزشگاه تمرین میداد و من زمستانها پیش او میرفتم. سر ماه که میشد پول شهریه را نداشتم و مجبور بودم چند روز به باشگاه نروم تا همه شهریه بدهند و یادشان برود که من شهریه نداده ام!خب آن زمان شرایط به گونه ای نبود که بخواهم پول باشگاه را بدهم بخاطر همین 10 روز اول ماه میرفتم یک باشگاه دیگر و دوباره برمیگشتم باشگاه خودمان. آنها هم فکر میکردند من شهریه را داده ام و بدون مشکل راهی تمرینات میشدم.
* میترسیدم کوین جکسون دست و پایم را بشکند!
بعد به جام جهانی آمریکا رفتم که در آنجا با کوین جکسون آمریکایی(قهرمان المپیک 92 و دارنده دو طلای جهان) کشتی گرفتم. در آن مبارزه تا 7 دقیقه صفر صفر مساوی بودیم و حتی در اخطار از او جلو بودم. او آنقدر درشت بود که می ترسیدم دست و پایم را بشکند. او کچل و سیاه بود و قیافه خطرناکی هم داشت. در دقایق ابتدایی کشتی از دست او فرار میکردم و تا بخواهم باور کنم که میتوانم او را شکست دهم با نتیجه یک صفر یا دو بر صفر من را شکست داد و مفت نتیجه را واگذار کردم. من در مسابقه مقابل همه حریفانم که از بزرگان جهان بودند، کشتی گرفتم و مقابل آنها به برتری رسیدم چرا که جوان بودم چیزی برای از دست دادن نداشتم و بدون ترس مقابل آنها به روی تشک میرفتم اما مقابل کوین جکسون مفت باختم.
* به جای دو سال، 4 سال خدمت کردم!
وقتی خدمتم تمام شد، رفتم تسویه بگیرم که به من گفتند اصلا برای تو شروع به خدمت نزدهاند و دو سال است که الکی برایشان کشتی گرفتم! 2 میلیون و 800 هزار تومان را رها کرده بودم و فقط برای 80 هزار تومان دو سال کشتی گرفته بودم. به من گفتند باید دوباره خدمت کنی و من مجبور شدم دو سال دیگر خدمت سربازی را از نو شروع کنم چرا که اگر این کار را نمیکردم، جریمه میشدم. به یاد دارم در مسابقههای آسیایی 98 تهران وقتی به روی سکو رفتم صبح آن روز کچل کردم و به آموزشی رفتم. من به همراه عبدالرضا کارگر، ابوالفضل زینل نیا، حمید دقتدوست و فکر میکنم علیرضا رضایی، با یکدیگر به خدمت سربازی رفتیم.
* دوبنده را ضربدری می انداختم تا از کولم نیفتد
از آنجا که کارگر در 100 کیلوگرم کشتی میگرفت و من 82 کیلوگرم بودم دوبنده او برایم گشاد بود و مجبور بودم آن را ضربدری ببندم تا از کولم نیفتد. کفش او هم دو شماره از پای من بزرگتر بود و پایم درون آن تکان میخورد و کار من را بر روی تشک سخت میکرد. اتفاقا چند وقت پیش یکی از بچهها عکس روی سکویم را به من نشان داد و مسخره میکرد و میگفت یادت نیست گرمکن را در شلوارت میکردی اما من با همان شرایط حاجی مراد ماگمدوف روس که قهرمان المپیک بود را بردم. رومروی کوبایی، حریف کرهای که نایب قهرمان المپیک بود و سه قهرمان اروپا را نیز شکست دادم.
* گرمکن اضافی نداشتم تا وزن کم کنم!
من در مسابقات جهانی کراسنویارسک 6 کشتی در یک روز گرفتم. در همین مسابقهها فنیترین کشتیگیر جهان شدم اما یک دانه خرما یا یک مولتیویتامین و یا ویتامین C به همراه خودم نداشتم اما الان همین طور دوپینگ درمیآید. در همین مسابقهها هیچ پولی به همراه نداشتم که بتوانم غذایی از بیرون تهیه کنم و بخورم. در روسیه غذاهایی غیر ذبح اسلامی را نمیتوانستم بخورم و وضعیت غذاها افتضاح بود اما هیچ کس نبود که به این مسائل رسیدگی کند. در سیبری باید وزن زیادی کم میکردم و تنها یک دست لباس داشتم به خاطر همین گرمکنم خیس شده بود و در سرمای زیاد آنجا، بدنم سرد میشد و نمیتوانستم وزن کم کنم اما هیچ کدام از مربیان گرمکنشان را به من نمیدادند تا بتوانم وزن کم کنم.
*سر لجبازی به وزن عباس جدیدی رفتم !
با وجودی که من قهرمان جهان شدم، به یاد دارم وقتی شب قهرمانی ایران در مسابقات جهانی 98 تهران برای کشتیگیران ضیافت شام ترتیب داده بودند، من را اصلا تحویل نگرفتند و اصلا به من نگفتند که قرار است شام بدهند اما رسول خادم و عباس جدیدی را خیلی تحویل میگرفتند و آنها را تر و خشک میکردند. من آن موقع جوان بودم و نمیفهمیدم این کشتیگیران چند سال است کشتی میگیرند و مردم نیز دوستشان دارند. اما اینکارشان به من خیلی برخورد. به گونهای که همان شب تصمیم گرفتم که به وزن 97 کیلوگرم که عباس جدیدی در آن کشتی میگرفت بیایم و با شکست دادن او نشان بدهم که بهترین کشتیگیر ایران هستم چرا که آن موقع جدیدی شاخصترین کشتی گیر تیم ملی بود. او از نوادر کشتی ایران بود. دههای که من کشتی میگرفتم کشتیگیران فنی، کشتیبلد و جسوری در تیم ملی حضور داشتند که کار را برای هر کشتیگیری برای ورود به تیم ملی سخت میکرد. جدیدی هم از نابغههای کشتی ایران در آن زمان بود.
به هر صورت بر سر لجبازی به وزن او رفتم که خیلیها هم گفتند نرو اما من گفتم میروم و او را شکست میدهم و با کنار گذاشتن او به تیم ملی در این وزن نیز می رسم.
به هر صورت رفتم و در عمل انجام شده قرار گرفتم اما در نهایت جدیدی این وزن را رها کرد و به کار خود در سنگینوزن ادامه داد. چرا که من آن زمان خیلی خوب کار میکردم و کشتیگیران دیگر نیز از این مسئله به خوبی مطلع بودند!
* با جدیدی دعوایمان شد و قهر کرد!
پس از این موضوع جدیدی قهر کرد و بینمان دعوا شد. او تمرینها را رها کرد. حضور در تیم ملی هم برای من و هم برای عباس جدیدی خیلی مهم بود. او نمیتوانست به راحتی این موضوع را قبول کند که کسی جای او را بگیرد و او از تیم ملی بیرون برود..
علیرضا حیدری و الدار کورتانیدزه
قانون آن زمان هم به کورتانیدزه خیلی کمک کرد تا چند مرتبه مقابل من به پیروزی برسد چرا که او هر بار در حالت کمر تو کمر من را شکست داد. من هر بار فکر میکردم او را به راحتی شکست میدهم چرا که اصلا کورتانیدزه را به لحاظ فنی قبول نداشتم و به او اصلا فکر نمیکردم! هر سال پیش از مسابقه ها فکر میکردم او به یک نفر میبازد و آن وقت من حریفش را شکست میدهم و برنامه نداشتم که شاید من با کورتانیدزه باید روبرو شوم.
* المپیک آتن و انتقام از کورتانیدزه
پیش از حضور در المپیک 2004 آتن به خوبی فن کمر تو کمر را کار کرده بودم و از نقطه قوت او استفاده کردم و وقتی کار به کمر تو کمر کشید یادم میآید که برزگر که سرمربی تیم ملی بود، چهرهاش در هم شد و خیلی ناراحت بود که باز من مقابل کورتانیدزه ببازم اما به او گفتم این بار او را زمین میزنم و همین طور هم شد و تا داور سوت را زد چون قد کوتاهی داشت او را بلند کردم و به زمین زدم و شکستش دادم. اما مقابل ماگمد ابراگیم اف ازبکی با ناداوری حق من را خوردند و با شکست مقابل او به برنز رسیدم. روسها بهتر دیدند قبل از فینال حق من را بخورند چون ناداوری در فینال المپیک بسیار سخت بود و بهتر دیدند کار را زودتر تمام کنند.
* با قانون الان، 10 طلای جهان و المپیک میگرفتم
اگر قانون الان آن زمان اجرا میشد، شاید من 10 مدال طلای جهان و المپیک میگرفتم. مثلا آن موقع داوران فقط به یک بار فتیلهپیچ کردن امتیاز میدادند و اصلا سختی جمع کردن آن به یک بار امتیاز گرفتن نمیارزید در حالی که من به راحتی میتوانستم چندین بار فتیلهپیچ بزنم و اگر قانون الان بود مطمئنا امتیازات زیادی جمع میکردم. وقتی روسها میدیدند که ما در فن کمر تو کمر مشکل داریم با نفوذ خود باعث شدند که این قوانین غیر منطقی در کشتی پیاده شود.
روز خداحافظی علیرضا حیدری از کشتی
*باید حداقل 6 طلای جهان و المپیک میگرفتم
وقتی نگاه میکنم می بینم من از همه این حریفان بهتر بودم چرا که هم زور داشتم و هم فنی بودم. هم سرعت داشتم و هم میتوانستم خیلی از فنون را روی حریفانم اجرا کنم. من حداقل باید چهار مدال طلای جهان و دو طلای المپیک می گرفتم اما همان طور که گفتم به آنچه که شایستگیاش را داشتم نرسیدم.
* در حال تعطیل کردن معدن هستم
با این شرایط و پایین آمدن قیمت جهانی در حال تعطیل کردن معدن سنگ خود هستم. ما باید حقوق دولتی بدهیم که این برای ما سنگین است. من حتی به وزارتخانه گفتم حقوق دولتی از ما نگیرید و ما را به صنایع بالادستی ببرید که قبول نکردند. من دو هزار پرسنل داشتم که به دلیل این شرایط در حال بیرون کردن آنها هستیم. هیچ کس به خاطر این موضوع از من تشکر نکرد. جوری با ما برخورد میکنند که انگار دزد هستیم. اگر بخواهیم به صنایع بالادستی هم برویم از ما پول میخواهند که هزینه بر است. وام هم اگر بخواهیم بگیریم آنقدر سود روی آن می کشند که تولید کننده را به زانو در می آورد.
9 درصد ارزش افزوده، 20 درصد مالیات و 25 درصد بهره بانکی. مگر ما چقدر درآمد داریم که بخواهیم آن را پس دهیم. خب کار نکنم که راحت ترم. 5 میلیارد در بانک بگذاری ماهی صد میلیون می دهند. من دوست دارم کار کنم اما کاری کردهاند که واقعا خسته شده ام. من که انگشت کوچیکه یک سری هم نیستم. دوستی دارم که 20 هزار نفر پرسنل دارد اما مسئولان کاری کردهاند که میخواهد فعالیتش را تعطیل کند و برود. دولت میگوید باید این قدر درآمد از این محل داشته باشی. نمی دانم به چه قیمتی. به قیمت این که بسیاری بیکار شوند؟ به قیمت منحل شدن شرکت ها؟ کسی که اقتصاد میداند قانون برنده برنده را هم باید بداند.
* ورود به دنیای بازیگری
بخشی از فیلم "من یک ایرانیام" به زندگینامه خودم بر میگردد. احساس میکنم مهره سوزی و نخبه کشی در کشور ما مرسوم شده است چه در ورزش و چه در سیاست و چه در اقتصاد و هنر. احساس کردم باید یکسری از حرفها گفته شود. در این فیلم با یک قهرمان ورزشی تا حدی بد برخورد میکنند که مجبور میشود از دنیای ورزش خداحافظی کند و این ورزشکار به خارج از کشور میرود که زندگی او در آنجا از بین میرود. در مجموع این فیلم پیامهای خوبی دارد و جلوههای افول و سقوط یک ورزشکار را نشان میدهد.
متاسفانه جامعه ما هم اینک از حضور قهرمان خالی است. ما بعد از تختی عملا قهرمانی نداشته ایم که بخواهد ماندگار شود تا آن را الگو کنیم.چند بار اسم تختی را مردم می آورند تا اسم علیرضا حیدری؟ البته مدعی در این باره زیاد داریم اما این مردم هستند که در نهایت قهرمان خود را تشخیص میدهند و انتخابش میکنند. احساس میکنم این فیلم به قهرمان سازی در ایران کمک زیادی خواهد کرد.
* "من یک ایرانیام"به نفع کشتی خواهد بود
10 سال بود به من پیشنهاد شده بود بازیگر شوم. من خیلی وسواس داشتم که فیلم بازی نکنم و وارد سینما نشوم اما وقتی احساس کردم فیلمنامه تاثیرگذاری زیادی در جامعه خواهد داشت و به نفع کشتی ایران خواهد بود، قبول کردم بازی کنم.
* سینمای ایران آشفتهتر از ورزش است
حرفه من بازیگری نیست و سینمای ایران را هم خوب ندیدم. شاید با این تیمی که کار کردم اینطور بود اما دیدم سینما هم خیلی کم وکاستی دارد. سینما در ایران بسیار آشفتهتر از ورزش است. اصلا سر آدم درد می گیرد وقتی آنجا کار می کنی! اما چون یا علی گفته بودم این مسائل را تحمل کردم و تا پایان به کارم ادامه دادم. خیلی بخاطر این فیلم و نبودن بر سر کارم ضرر کردم. حتی دو روز بود که برگشته بودم احمد نجفی دنبالم آمد و فکر کرده بود که دیگر برنمیگردم و پاسپورتم را در فرودگاه از من گرفت.
هر چند در طول کار خیلی هم جر و بحث و دعوا داشتیم. اصلا نظم ندارند. من چون حرفهای زندگی کردهام یک چیزهایی را می دیدم که واقعا تعجب میکردم. وقتی به آنها اعتراض میکردم می گفتند از اول هم همین بوده و ما نیز همین جوری کار می کردیم. شش صبح گریم میکردیم بعد ظهر میآمدند میگفتند صحنه آماده نیست که من می گفتم مگر من آدم شما هستم؟شما دفتر من بیایید راهتان نمیدهم.
جا دارد یکسری افرادی وارد سینما شوند تا جوری رفتار کنند که مسیر سینمای ایران اصلاح شود. اگر شرایط خوب شود شاید دوباره این کار را ادامه دهم. به نظر من اگر شاهد اتفاقات خوبی در سینمای ایران نیستیم به خاطر این است که در آن برنامهریزی وجود ندارد. همه چیز پول نیست. مدیریت و حرفهای گری هم بسیار مهم است. الان کشتی ایران هم پول ندارد اما چطور نتیجه میگیرد پس مدیریت و برنامهریزی در کارها خیلی مهم است.
علیرضا حیدری و رسول خادم
مطمئنا هر کسی در کارش سبک مخصوص به خودش را دارد. بنابراین بر اساس همین امر من نیز با خادم در برخی از موارد اختلاف نظر دارم. مانند دوران کشتی که من یکسری از فن ها را می زدم که او نمیتوانست بزند و بالعکس. در مدیریت هم همین گونه است خیلی وقت ها ما با هم بحث داشتیم اما الان وقتی نگاه میکنم میبینم خادم نه تنها کشتی را کوچک نکرده است، بلکه به کشتی ایران شخصیت داده است. مطمئنم با ادامه این روند کشتی دوباره مانند سالهای دور به خانهها باز میگردد که جا دارد از او تقدیر و تشکر شود. هر چند که در برخی از موارد اختلاف نظر داریم اما معتقدم او در مجموع کار را خوب پیش می برد، پس من نباید به خاطر سلایق شخصی اصطکاکی در کارها ایجاد کنم. او با عملکرد خوب خود کار ما را سبکتر کرده است. فدراسیون کشتی با مشکلات زیادی دست به گریبان است و محدودیتهای زیادی پیش روی کشتی ایران وجود دارد اما وقتی خادم خودش پول وارد کشتی میکند بنابراین همان طور هم که میخواهد مدیریت میکند. او به اصولی معتقد است که در کارهایش نیز به آنها پایبند است. بالاخره در هر سیستمی ضعفهایی هم هست.
*نه تنها از فدراسیون حقوق نمی گیرم بلکه هزینه هم میکنم
به عنوان کسی که این پتانسیل را دارد که میتواند رییس فدراسیون شود وقتی می بینم یک آدم خوب کار میکند نباید برایش مشکلی ایجاد کنم و باید ملی نگاه کنیم. اگر کاری هم برایش انجام نمیدهیم مشکل هم برایش ایجاد نکنیم. اگر خادم بد کار میکرد همه اهالی کشتی کوچک میشدند و مردم با ما خوب رفتار نمی کردند. وقتی کسی شخصی نگر شود و به دنبال منافع شخصی خود باشد مطمئنا خرد خواهد شد. من آدم سرکشی بودم و هیچ وقت تملق کسی را نکرده و نمیکنم. من نه تنها از فدراسیون حقوق نمی گیرم، بلکه خیلی جاها هم هزینه میکنم و آسیب مالی هم به من میرسد و کلی هم باید هزینه کنم. بنابراین دلیلی ندارد که تملق کسی را کنم چرا که آنقدرها مغرور هستم که دست به این کارها نزنم. خادم نه نان من را میدهد و نه شما به خاطر او من را به اینجا دعوت کردهاید پس بدهی به او ندارم. او من را به کشتی نیاورده پس بدهی از این بابت به او ندارم. اما از تلاشی که از جهاتی میکند به عنوان یک ایرانی باید زبان تشکر داشته باشم و حقایق را بگویم. به اعتقاد من او جزو بهترین روسای فدراسیون کل تاریخ ایران است. با توجه به مشکلات مالی و حجم کارها توانسته کارها را خوب پیش ببرد.
به اعتقاد بنده و برخی دیگر اشکال عمده خادم مربیگری او در کشتی است، اما در مقابل مشاهده میکنیم او هم مدیریت و هم سرمربیگری تیم ملی را همزمان با هم به خوبی پیش می برد. او از زندگی خصوصی خود میزند و هیچ وقتی برای خود و خانواده اش نمیگذارد. او در کارش اصلا زمان مطرح نیست. حتی با ما غیر از وقتهای عادی و معمول و شبانه روز جلسه میگذارد. شاید خیلی ها در فدراسیون کشتی اذیت شوند، اما خادم در امر مربیگری هم به سبک و سیاق دیگری تمرین میدهد.
* رفیق باز نیستم
بعد از یک دوره ای که خیلی دور و برم شلوغ بود خیلی رفیق بازی نکردم. البته از کسی هم بدم نمی آید. آدم یک مقدار باید حواسش را جمع کند. وقتی کسی به آدم خیانت میکند در درجه اول خود آن شخص مرتکب اشتباه شده است و یا سرش کلاه میرود که نتیجه راحت اعتماد کردن به برخی هاست. من هم اشتباهاتی داشته ام و نتایج منفی آن را در زندگی ام دیدم. البته ایراد بیشتر را از خودم می دانم. من در طول زندگی بیشتر قصد کمک به دیگران داشتم اما برخی ها به من خیانت کردند و رفتند. الان که فکر میکنم به خودم ایراد می گیرم که چرا به این گونه افراد اعتماد کردم. البته این موضوع تا اندازهای مرا محتاط کرده است. متاسفانه برخی از افراد کاری میکنند که باعث میشود اعتماد بین مردم از بین برود.
*سنم بالا رفته بود و باید ازدواج میکردم
یکسالی میشود که ازدواج کرده ام.سنم بالا رفته بود و باید دیگر ازدواج میکردم.
* فقر دیگران اذیتم میکند
بزرگترین چیزی که دیدن آن من را اذیت میکند این است که خانوادهای به همراه بچههای خود زیر باران یا آفتاب در کنار خیابان منتظر اتوبوس باشند چرا که پول ندارند ماشین برای خود بخرند. مگر چه گناهی کردهاند که بخاطر نداشتن پول باید سختی بکشند. یا این که دختر زیبایی به خاطر وضع مالی پدرش مجبور شود ازدواج بدی انجام دهد که اگر پدرش پول داشت این اتفاق برایش نمیافتاد و زندگی اش بهتر میشد. من همیشه سعی میکنم در حد بضاعتم دست خیر داشته باشم و خدا هم همیشه کمک کرده به کسی نه نگویم اما بضاعت من هم تا یک حدی است.
*بعضی از این فوتبالیستها سرشان گیج میرود پول میلیاردی میگیرند
من کاری به فوتبال ندارم و بدم میآید می گویند فلان فوتبالیست آنقدر گرفت اما یک سری در این وسط پول هایی می گیرند که 99 درصد آنها بلد نیستند مبلغ قرار داد خود را بنویسند. اگر بگویی بداهه یک مبلغ میلیاردی را به رقم بنویس و همان قدر را به تو می دهیم باور کن خیلیهایشان نمی توانند این کار را انجام بدهند! این پول ها باعث شده مسیر زندگیشان هم عوض شود. تا پول می گیرند مدل مو و لباسشان عوض می شود. یک دفعه یه ماشین 500 میلیونی زیر پایش میافتد سرشان گیج میرود و معلوم است که وارد انواع حاشیهها میشوند. نمی گویم ندهند. در آلمان هم پول خوبی به فوتبالیستها می دهند اما روغن آن بازیکن را می کشند و پول مفتی به کسی نمیدهند. اینجا یک ساعت تمرین میکنند بعد شب معلوم نیست کجا می روند.
* عباس جدیدی: بگویم دوست یا رقیب نمی دانم. کشتیگیری بسیار خوب بود و با هم خیلی شوخی می کردیم.
* رسول خادم: متفکر
* امیر رضا خادم: باهوش
* کشتی: زجر، صبر و عشق
* منصور برزگر : مولانای کشتی ایران. او به گردن همه چه آزادکار و چه فرنگی کار حق دارد
* ورزش ایران : بیمار
* اقتصاد ایران: بی برنامه
* علیرضا حیدری: در آینده قرار است آن چیزی که میخواهم بشوم. مترصد فرصتی هستم تا فضای جدیدی را پیدا کنم و اتفاقات خوبی در آینده برایم خواهد افتاد اگر خدا عمری بدهد. من صرفا علیرضا حیدری کشتی نیستم.
* سیاست: علاقه ای به سیاست ندارم. دوست دارم برای اقتصاد مملکتم کار کنم.